به رنگ آینه

نوشته ها وگزیده ها

به رنگ آینه

نوشته ها وگزیده ها

شعری از شاعر محبوبم شهریار

امروز جمعه ۲۳دی ۱۳۹۰ یک روز بارانی به همراه محمد صالح در تالار مرجع مرکز اسناد وکتابخانه ملی فارس ... 

 

 

 

چون  مراحل ساخت وطراحی وب سایت شخصی این جانب تا چند هفته آینده به اتمام می رسد در اولین فرصت آدرس وب سایت جدیدم را در اینجا  به دوستان معرفی خواهم نمود. 

 

------------------------------------- 

 

شعری از شاعر بزرگ ایران شهریار تقدیم  عاشقان شیراز: 

سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز
سلام ای مهد عشق و مدفن راز

سلام ای شهر عشق و آشنایی
سلام ای آشیان روشنایی

بهار بوستانت بی زمستان
دعایت کرده سعدی در گلستان

که یارب پارس را مهد اما دار
به سعدی برج طالع تو امان دار

به تیر این دعا پیر دل آگاه
مغول را کرده دست فتنه کوتاه

دل و دل بسته ایران تو باشی
گل و گل دسته ایران تو باشی

ارم از سروناز از خلد باغی
ضریح شاچراغت شب چراغی

جهان را نقش زیبای تو زیور
تعالی الله که خال هفت کشور

به رکن آباد و گلگشت و مصلی
جهانی دیده و نادیده شیدا

به دیدار تو دنیایی است مشتاق
پرافشانند چون پروانه، عشاق

هنرمندان عالم را زهر سو
بدین سوی جهان باشد تکاپو

سرِ کویت دگر بیت الحرم شد
زیارت گاه ارباب قلم شد

روان با کاروان روح و روان ها
روان کن پیش باز کاروان ها

سزد با میهمانان معظم
درود و شادباش و خیر مقدم

الا ای بلبلان باغ و بستان
فرود آیید در باغ گلستان

شما ای عاکفان کوی سعدی
گل آوردید در مشکوی سعدی

به جای پای حافظ پا نهادید
مباهی منتی بر ما نهادید

شما ای میهمانان خرابات
به خوان خواجه چون موسی به میقات

به عشق حافظ فیاض شیراز
صفا کردید با این کعبه ی راز

بنوشید از خم این فیض ارشاد
میِ نوشین که نوش جانتن باد
***
تو ای شیراز جا دارد ببالی
ولی دانم که گاه از دل بنالی

که دیگر باره چون سعدی نزادی
به دنیا حافظ دوم ندادی

صلای عشق سعدی در تو داده
لسان الغیب حافظ در تو زاده

مزارت هر چه محبوب و نهان شد
زیارت گاه رندان جهان شد

بر این خوانم چه روی میهمانی
تو را خوان شاهی و من دیهقانی

همینم بس که شاهم بار داده ست
به رویم درب دولت را گشاده ست

اگر تشریف دربانیم دادی
به سر بر، تاجم از اختر نهادی

اگر من دیهقان یا شهریارم
گدای عشق این شهر و دیارم

شعری از ابن یمین شاعر سده هشتم شمسی

خون میخوردچوتیغ درین دوره هر که او

 یک  رو  و یک  زبان  بود  از  ‍‍پاک گوهری

 مانند شانه هرکه دو رویست وصد زبان

 برفرق خویش جای دهندش بسروری

این شعر از ابن یمین مشهور به طغرایی شاعر سده هشتم هجری است که ظاهرا خیلی انگار دلش خون بوده و این اشعار زیبا را که امروزه هم مصداق بعضی آدم هاست؛را سروده

بوسه بر دهنش ؛اگر امروز بود چه شعری می سرود ؟

من فکر می کنم دوباره شعرش را تکرار می کرد والبته از دروغ وفریب کاری هم بیشتر درشعرش می آورد چرا که این روزا دروغ بیشتر از اون روزا رواج پیدا کرده  خیلی ها عوض شدند .هرکس طبلی جدا گرفته وبه قول مشهور سی خودش ساز خودش رو میزنه

همه متخصص شدند دانای بر دو عالم  خدا عاقبت همه این بندگان را بخیر کنه... 

 

بندگان خدا

خال ومجادله بر سر آن...

 گرفتارم به خال زلف روی عنبرین مویی   فرنگی زاده شوخی کافری زنار گیسویی  ...

 

-------------------------- 

بحث مجادله خال درادبیات ما ایرانی ها = سعی کنید گرفتار خال کسی نشویدمسلما کسی که به خال فکر کند شاعر خواهد شد. 

--------------------------------  

 حافظ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را 

-------------------------------------- 
صائب تبریزی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را  

--------------------------------------------
شهریار:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را  

 

------------------------------------------------------------------  

واما محمد عیاد زاده لپ کلام ومعنی کرده ودست حافظ رو از پشت بسته مشاهده بفرمایید: 

 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟ 

--------------------------------------- 

واماشاهد: 

اگر آن ترک شیرازی  

کمان ابرو ز چشمان خود گیرد

و دست از غارت دل های مشتاقان بردارد 

به یک لبخند زیبا ی او بخشم

همه دل های شیدا را...

مردان خدا...

امروز  داشتم صفحاتی از کتاب ۲جلدی فهرست کتب خطی کتابخانه شاهچراغ ع نوشته مرحوم علی نقی منزوی  را ورق میزدم  جدای از تلاش فراوانی که با دست خالی آن مرحوم برای این کتابخانه کشیده کار ارزشمندش جای تقدیر دارد . ... 

 

دربین فهرست کتب خطی که واقعابیانگر مجموعه ای نفیس وارزشمند کتابخانه احمدبن موسی است اول وآخر نسخه خطی تحفه عباسی نوشته شیخ محمد خراسانی معروف به موذن (دوره شاه عباس ثانی)  نظرم را به خود جلب کرد که خالی از لطف نیست بیتی از شعر انجام آن : 

 

مردان خدا زخاکدان دگرند                                     مرغان هوا زآشیان دگرند  

 

منگر تو به این چشم بایشان ،کایشان                    فارغ زدوکون وجهان دگرند  

 

شعرطنزالود

ده جرعه لبخند!

ارتکاباتی نه چندان معمول

و متفاوت در قالب طنز

-فقط به خاطر لبخندی احتمالی

برلبهای مهربان شما دوستان نازنینم

 برگرفته از تارنمای دوست خوبم محمد رضا حسینی مود 

ادامه مطلب ...

دل نوشته ای از حافظ...

برا تعجیل در فرج مهدی موعود صلوات  

 

 یارب آن آهوی مشکین   به ختن باز رسان   

وآن سهی سرو خرامان به چمن باز رسان  

دل      آزرده   ما  را   به    نسیمی   بنواز

یعنی آن جان زتن رفته به تن   باز  رسان

ماه وخورشید به منزل چو به امر تو رسند 

 

 یار   مه  روی  مرا  نیز  به  من  باز رسان 

ماه وخورشیدیار مه رو   سرو خرامان

 

زندگی

راست گفتی زندگی 

 

راست گفتی زندگی چون خواب بود  

 

تکیه ما جملگی بر آب بود  

 

دل نمی بندم دگر بر هر چه هست  

 

هربتی را من پرستیدم شکست  

 

خواب

فال نیک -قیصر امین پور

گفتی:غزل بگو!چه بگویم؟مجال کو؟

شیرین من،برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل،ولی

گیرم هوای پر زدنم هست،بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چهار فصل دلم را ورق زدم

آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟

رفتیم وپرسش دل ما بی جواب ماند

حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو؟

برای دوست

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست  

  

                                                اظهار عرض حال در این جا چه حاجت است

شعر

بیزن ترقی

امشب شده ام مست که مستانه بگریم           ترقی

بگذار شبی گوشه ی  میخانه بگریم

زان آمده ام مست در این میکده امشب

بر قهقهه ی  ساغر  وپیمانه   بگریم

افسانه دل قصه پر رنج  وملالی است

بگذا ر براین  قصه  وافسانه  بگریم

ای عقل تو بر  عاشق دیوانه بخندی

من نیز به هر عاقل و دیوانه بگریم

طفل دل من باز تو را   می طلبد باز

بگذار بر این طفل   یتیمانه  بگریم

امشب زچه رو در  وطن  خویش غریبم

بگذاردر این شهر غریبانه بگریم

آن طایر زیبای  مرا بال ببستند

شبها به پر افشانی پروانه بگریم